دست نوشته

ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ : ﺯﻧﺪﮔﯽ ﭼﻪ ﻣﯽ ﮔﻮﻳﺪ؟ ﺟﻮﺍﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﺮﺩﻡ، ﺳﻘﻒ ﮔﻔﺖ : ﺍﻫﺪﺍﻑ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ! ﭘﻨﺠﺮﻩ ﮔﻔﺖ : ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮ ! ﺳﺎﻋﺖ ﮔﻔﺖ : ﻫﺮ ﺛﺎﻧﻴﻪ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺵ ﺍﺳﺖ ! ﺁﻳﻴﻨﻪ ﮔﻔﺖ : ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺗﺎﺏ ﺁﻥ ﺑﻴﻨﺪﻳﺶ ! ﺗﻘﻮﻳﻢ ﮔﻔﺖ : ﺑﻪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺵ ! ﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻫﺪﻑ ﻫﺎﻳﺖ ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻫُﻞ ﺑﺪﻩ ﻭﻛﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ ! ﺯﻣﻴﻦ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎ ﻓﺮﻭﺗﻨﯽ ﻧﻴﺎﻳﺶ ﻛﻦ ! ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ، ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﮔﻔﺖ : ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ﺑﺎﺑﺎ ﺑﮕﯿﺮ بخواب ..
نوشته شده در یک شنبه 2 تير 1392برچسب:,ساعت 21:16 توسط کوثر ذاکری| |
آینده خاطره ایست از یاد رفته که بیاد آمدنی نیست؛ و گذشته خاطره ایست بیاد مانده که ازیاد رفتنی نیست. و حال زندگی است.
نوشته شده در سه شنبه 13 فروردين 1392برچسب:,ساعت 19:14 توسط کوثر ذاکری| |
غمگینــمـ ... همچــون پــرنــده اے کــہ بــہ دانــہ ھـــاے روے تلـــہ مــےنگــرد و بــہ ایــن فکــر مــےکنـــد کــہ چگــونــہ بمـیــرد ؟؟؟ "گــرسنـــہ و آزاد " ؟؟؟ یــا "سیــــر و اسیــــر" ؟؟؟
نوشته شده در یک شنبه 11 فروردين 1392برچسب:,ساعت 11:20 توسط کوثر ذاکری| |
وقتی "جهان" از ریشه "جهنم" می آید،وقتی "آدم" از "عدم" و "سعی" از ریشه ی "یأس" می آید،وقتی یک تفاوت ساده در حرف "کفتار" را به "کفتر" تبدیل میکند،باید به بی تفاوتی واژه ها و واژه های بی تفاوتی چون "نان" دل بست. "نان" را از هر طرف که بخوانی "نان" است. (قیصر امین پور)
نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392برچسب:,ساعت 15:28 توسط کوثر ذاکری| |
کسی بی خبر آمد/مرا دست خودم داد/کسی مثل خودم غم/کسی مثل خودم شاد/کسی مثل پرستو/در اندیشه پرواز/کسی بسته و آزاد/اسیر قفسی باز/کسی خنده کسی غم/کسی شادی و ماتم/کسی ساده کسی صاف/کسی درهم و برهم/کسی پر ز ترانه/کسی مثل خودم لال/کسی سرخ و رسیده/کسی سبز و کسی کال/کسی مثل تو ای دوست/مرا یک شبه رویاند/کسی مرثیه آورد/برای دل من خواند/من از خواب پریدم/شدم یک غزل زرد/و یک شاعر غمگین/مرا زمزمه میکرد ... (دکتر انوشه)
نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:,ساعت 12:38 توسط کوثر ذاکری| |
منم درسفره دارم هفت سین را ولی توأم شده باداغ زهرا بود سین نخستین سیلی کین به روی فاطمه با دست سنگین ببین بر سفره سین دومم را که سویی نیست در چشمان زهرا بگویم سین سوم تا بسوزی که مادر سوخت بهر کینه توزی از این ماتم دل حیدر غمین است که سین چهارم سقط جنین است به روی سفره سین پنجم این است سر سجاده اش زینب حزین است شده سفره پر از اشک شبانه ششم سین مانده سوت و کور خانه چه گویم شیعیان از سین آخر بود آن سینه مجروح مادر
نوشته شده در یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:,ساعت 21:45 توسط کوثر ذاکری| |
آنـقـدر بــا تـنــہـایــــے انــس گــرفــتــم کــہ دیــگـــر زبــانـــش را مـے فـہـمــم، و فــہــمـیــدم: تــنــہــایــے ھـــم مــیــتــوانـــد عــشـق خــوبــے بــاشـــد بـــہ شــرط آنـکـــہ درکــــش کــنــم...
نوشته شده در شنبه 3 فروردين 1392برچسب:,ساعت 12:56 توسط کوثر ذاکری| |
متــرسـکـــ،آنــقــدر دســتــہـایــت را بــاز نــکــن،کــسـے آغـوش تـــورا نمــے گـیـرد؛ ایـســتـادگــے،تــنــہـایے دارد...
نوشته شده در جمعه 2 فروردين 1392برچسب:,ساعت 6:57 توسط کوثر ذاکری| |
تو باور نکن اما من عاشقم تو باور نکن اما من عاشقم به یادم هست آن سوز زمستان را عزیزا... که چون خورشید بر یخبسته جان من دمیدی. بیادم هست آن پاییز غمزا را که.... ... تنها بودم و تنها ، تو اما ناگهان از راه رسیدی ... ...کبوتر وار از این شاخه به آن شاخه پریدی. مقصد، از مقصود ماهم دور تر راه ناهموار بود و همسفر ناجورتر در نهایت ،بی نهایت خفته بود دل مردد بود ،و هم آشفته بود آسمان تاریکتر هر لحظه شد گفتگوها از جنس باران شد جز جدایی چاره ایی بهتر نبود...؟؟؟ یا لحظه ایی شیرینتر از آخر نبود...؟..
نوشته شده در پنج شنبه 1 فروردين 1392برچسب:,ساعت 18:44 توسط کوثر ذاکری| |
"توجه توجه" پسته دسته دوم کیلویی 15000تومان به بازار آمد. "قابل توجه این پسته ها متعلق به پیرزن بی دندانی است که فقط نمک هایشان را میخورده است." عیدتون مبارک
نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب:,ساعت 12:42 توسط کوثر ذاکری| |